باخون دل نوشتم نزد امام نامه انی رایت دهرا من هجرک القیامه
دارم من از فراقت در دیده صد علامت
لیس الدموع عینی هذالنا لعلامه
گفتی ملامت آمد از کثرت حدیثش والله ما راینا حبا بلا ملامه
پرسیدم از خبیری حال امام گفتا فی بعد عذاب فی قریه السلامه
با دشمنان مگویید سرش من آزمودم
من جرب المجرب حلت به الندامه
گرچه امام فرض است بهر هدایت خلق والله ما قبلنامن غیرک الامامه
ای فیض در وصالش میکوش تا میتوانی حتی تذوق منه کاسا من کرامه
نظرات شما عزیزان: